۱۳۸۱ آذر ۲۶, سه‌شنبه

چه ترافيک وحشتناکي! خيلي ديرم شده و هر خيابون و کوچه اي که سرراهمه بسته است. ساعت شش و نيم قرار دارم. با اين شلوغي اگه هفت برسم شانس آوردم. با مکافات مي رسم. ساعت ده دقيقه به هفته....وقتي مي رم تو اواخر بهاره. مي شينم و ديگه هيچي نمي فهمم...
اين هفته تو تالار رودکي يه گروه ايتاليايي به اسم هرمس برنامه داشت. چهار فصل ويوالدي، قطعاتي از تارتيني، بوکرلي، روسيني و.. يه گروه خيلي حرفه اي که يه اجراي بي نقص از چهار فصل انجام دادن و حتي سرو صداي تماشاچيا و ماچ و بوسه شون (هول نکنين! دو تا خانوم 60 ساله که يکيشون وسط برنامه رسيد و دلشون خيلي براي هم تنگ شده بود شروع کردن احوالپرسي و باقي قضايا...) تمرکزشون رو به هم نزد. گراتسيا!
زل زد تو چشمام. نپرسيد اسمم چيه. نگفت اهل کجايي. فقط پرسيد "ويوالدي دوست داري؟" دوست شديم با هم!
******
برف مياد

ژيواگو پله هارا مي دود و از پنجره مه گرفته نگاه مي کند به لارا که، شايد براي هميشه، پشت تپه هاي پوشيده از برف ناپديد مي شود... (دکتر ژيواگو)
کولاک برف جاده هارا بسته. جک با تبر خون آلود در لابيرنت به دنبال دني (پسرش) مي گردد تا او را بکشد... (درخشش)
مرد تنها مانده و زخمي، که حالا هم دوستان و هم دشمنانش قصد کشتنش را دارند، از برف به راه پله يک زيرگذر پناه مي برد... (Odd Man Out)
صحنه پاياني يک فيلم در حال ساخت (پاملا را معرفي ميکنم) است که براي ايجاد حس برف روي زمين را با کف مي پوشانند. بازيگر نقش اول مرده است. مرد ديگري به جاي او از پشت نشان داده ميشود که خودکشي مي کند. همه عوامل فيلم خداحافظي مي کنند. جولي با اشاره همسرش به طرف آلفونس ميرود و با او خداحافظي گرمي ميکند. يک فيلم ديگر تمام شده و همه يکديگر را بخشيده اند... (شب آمريکايي)

اينهم از برف راس راسکي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: