۱۳۸۱ آذر ۱۴, پنجشنبه

.... چرا جام مرا بشکست ليلي؟

*****

تاريخچه غياث آباد

مردم ديگه يه چيزاي اساسي يادشون نمياد. مثلاً کلي افراد سوال کردن غياث آباد کجاست. اينا حتماً سانفرانسيسکو هم نميدونن کجاست! باز بگين وبلاگ در آگاه سازي افکار عمومي نقش نداره. بابام جان ببينين تا قبر آآآ. پنداري يه دايي جان ناپلئوني بوده که اين يه نوکري داشته به اسم مش قاسم. اين مش قاسم اهل ولايت غياث آباد بوده. مردم غياث آباد خيلي ناموس پرست بودن. پنداري آقا از ناموس بالاتر هيچ چيزي تو اين ولايت نبوده. از جمله کارهاي بي ناموسي بابام جان، يکي ايجاد صداي مشکوف (مشکوک) بوده از جاهاي بدي از بدن. يکي ديگه کلاه گيس گذاشتن بوده. حالا تو اين دوره زمونه بعضيا، که موقع جنگ کازرون و ممسني تو هفت تا سوراخ قائم شده بودن و حالا از قاچاق ويزاي غياث آباد به نوايي رسيدن، ميگن اينترنت هم کار بي ناموسيه. عشق اين مش قاسم و دايي جان ناپلئون اين بوده که بشينن تو مجالس از جنگهاي کازرون و ممسني بگن که ظاهراً چند تا نبرد بي اهميت در جواني دايي بوده با اشرار منطقه اي که در اثر خيالبافيهاي دايي جان و مش قاسم به اندازه هاي جنگ واترلوو رسيدن. اولين بار هم صداي مشکوف به خاطر همين مطرح ميشه: دايي جان داشته تو يه مهموني شرح نبرد کازرون رو مي داده و در قسمت حساس جريان در مورد کشتن يکي از سرکرده هاي ياغيها ميگه "...خدا رو ياد کردم، بين دو تا ابروشو نشونه گرفتم..." که اينجا يه نفر شيشکي مي بنده و باعث شروع اختلافات خانوادگي و کلي مسائل ديگه... ببينم ميخواين يه کتاب 400 صفحه اي رو که از روش يه سريال 15 ساعته ساخته شده تو يه وبلاگ نيم وجبي شرح بدم؟ کتابشو دست فروشا دارن: دايي جان ناپلئون از ايرج پزشکزاد. فيلمش هم که ممنوعه! چي؟ اون بچه شيطون کي بود پرسيد پس به سانفرانسيسکو چه ربطي داره؟ استغفرا...

يه شنبه يه خبرايي هست. همين دور و ور باشين، جايي نريد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: