۱۳۹۳ اسفند ۱۵, جمعه

آخرین هماغوشی

 می گویند بهار زیباست و نو شدن طبیعت است. می گویند نوروز تازه شدن دلهاست و فصل روییدن است و از این حرفها که همه قاعدتاً درست است چون "می گویند". ولی من کنج دلم این سفیدی بی انتها جا خوش کرده. این لذت زل زدن به برف با یک لیوان چای داغ، اینکه صبح بیدار شوم با برفی که از دوساعت پیش ناغافل شروع کرده به باریدن و هنوز هیچ نشده همه جا را پوشانده، و اینکه با تو در برف راه بروم و نترسم از خیس شدن و از سرد شدن و تو بگویی بمان تا آب شود... با اینحال بهار می آید، صدای پایش را یک هفته است می شنوم. زمستان آخرین جلوه گریش را همین دیروز کرد و از پس این برف سهمگینی که آمد، ناله های ملکه برفی گوش فلک را کر می کرد که نه در احتضار، که در بستر آخرین هماغوشی اش بود، و نه از تسلیم، که از اوج لذت گفت... "تا بمانید در حسرت بازگشت من!"