۱۳۹۵ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

و نپرسیم...

یک زمانی، آلبوم عکس داشتیم: عکسهای پیش دبستانی، سفر ترکیه، فارغ التحصیلی و غیره...بعدها همینها دیجیتال شدند، فولدرهایی با همین اسم توی هارد کامپیوتر که هی بک آپ ازشان میگرفتیم. کم کم تعدادشان به طرز غیر قابل باوری زیاد شد: نه تنها عکسهایی که دیگران با دوربین ازمان می گرفتنند، بلکه سلفی های متعدد، و عکسهای بیشماری که دیگران از ما در فیس بوک و تلگرام و غیره به اشتراک می گذاشتند. برای همین دیگر نمیشد روی فضای فیزیکی جمعشان کرد. همه را روی اینترنت بک آپ گرفتیم ولی دیگر مگر میشد فهمید چی کجاست! بعضیها سه جا بک آپ داشتند و بعضی ها فقط یک نسخه کاغذی. هرکدام یک جا و هرکدام به اسمی...من یکی دیگر به بیخیالی مطلق رسیده ام. از خیر مرتب کردن اینهمه عکس و خاطره گذشته ام و می گذارم هر یک گاهی تصادفی سر بر آورد...برای همین گاهی گوگل یا فیس بوک ناگهان میگوید هی فلانی تابستان سه سال پیش را یادت هست؟ و بعد یادم می افتد که "چه نسیمی، چه شبی" داشته ایم...