۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

"شرایط" و فیلمهای ما



چندروز پیش همکاری از من در مورد فیلمی سوال کرد که در مورد ایران ساخته شده و در سینماهای این ور آب نمایش داده می شود. می حواست بداند چقدر فیلم با حقیقت شرایط ایران سازگار است و قابل باور. من هم به این کار علاقه دارم و هم همیشه می ترسم که نتیجه بیش از حد درست باشد! قدیمها سعی می کردم قضیه را ماست مالی کنم ولی الان مدتی است که به این نتیجه رسیده ام که ...خوب باید قبول کرد ایران چندان هم جای دلپذیری نیست و آنچه ما اسمش را مهمان نوازی ایرانی می نامیم، در نابلدی و نبودن زیرساختها محو می شود. 
به هر حال این بود که به دیدن "شرایط" (مریم کشاورز) رفتم. بدون توچه به موضوع و داستان، فیلمهای خارج از روال رسمی سینمایی که در مورد ایران ساخته می شوند به نظر من سه دسته اند (من فیلمهایی که با مجوز رسمی و در داخل ایران ساخته می شوند را از این تقسیم بندی کنار گذاشته ام): یا چرند خالصند و ارزش حرف زدن هم ندارند، مثل بدون دخترم هرگز و سنگسار ثریا م. اینها به قدری تصویر غیر واقعی از ایران نمایش می دهند که اصلاً نمی شود با موضوع فیلم ارتباط برقرار کرد. یک دسته فیلمهای به روز و واقعی هستند که نادرند و معمولاً آخرین کار یک فیلمساز مقیم ایران هستند قبل از خروجش از کشور! مثل کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد (بهمن قبادی). از این دسته یک فیلم هوشمندانه هم هست (پرسپولیس) که چون با انیمیشن درست شده و به زبان فرانسه است از دام غیر واقعی شدن می گریزد. دسته سوم بین اینها هستند. یعنی یک جاهاییشان درست است و یک جاهایی نه. مثل ایران من حراج و همین شرایط. مهمترین مشکل اینها انتخاب بازیگر و لوکیشن است. بازیگر جوانی که بتواند در این فیلمها بازی کند کم پیدا میشود. جوانها یا تازه از ایران آمده اند و نمی خواهند خانواده و دوستان (یا خودشان) را توی دردسر بیندازند، یا در خارج به دنیا آمده و بزرگ شده اند (نسل دومی هستند) که ارتباطشان با زبان و فرهنگ مادری اصیل و بی واسطه نیست. مثلاً همین دو دختری که در شرایط مثلاً نقش دو دختر مدرسه ای ایرانی را بازی می کنند و خنده دار حرف می زنند. در واقع غیر از مادر عاطفه که هم خوب فارسی حرف می زند و هم آواز می خواند و کلاً شبیه ایرانی ها در آمده بقیه اصلاً شبیه ایرانی ها نیستند. من آدمهایی دیده ام که 30 سال امریکا بوده اند ولی انگار برای بازی در فیلم باید حتماً یادتان رفته باشد که فارسی را چطور حرف می زدید. یک مشکل هم دیالوگ نویسی است. نویسنده کلماتی را به کار می برد که اصلاً ربطی به ایران امروز ندارد. در تمام همین فیلم من فقط یک یا دو دیالوگ معاصر شنیدم و در یکی از آنها (در کمال تعجب) اصطلاح داف بکار رفته بود (من داف خوبی هستم؟). برای لوکیشن کمتر می شود خرده گرفت چون بالاخره شما تا حدی می توانید لبنان را شبیه تهران در بیاورید. من برای مثال از بازسازی بام تهران بدم نیامد چون فضای غبار آلود تهران از بالای ولنجک و ساختمانهایی که تا لب کوه آمده اند خوب در آمده است. ولی ماشینها، سنگفرش خیابان و این گرافیتی که در عکس می بینید و برای به روز شدن به آن شعارهایی با رنگ سبز اضافه شده، خیلی پرت هستند. از همه لج آورتر اینست که مسجدی سنی و به شدت دور از معماری مسجد ایرانی مرتب نشان داده می شود که مثلاً نماد مذهب است. فضاهای داخلی هم خوب در نیامده و اینجا دیگر تقصیر فیلمساز است. مهمانی زیرزمینی که عین نایت کلاب نور پردازی شده (تو تهران چه کسی می تواند اینهمه تشکیلات را راه بیندازد) و داخل خانه ها که کاملاً عربی است. از طرف دیگر موسیقی و صداپرداذی کلاً جنبه مثبت فیلم است. موسیقی که در ماشین می شنویم و رپ ایرانی درست و به جاست. 
در مورد موضوع زیاد حرف نمی زنم ولی به هر حال این فیلمی است که ضعیف نوشته و کارگردانی شده و اگر جذابیت مطرح کردن یک موضوع ممنوعه را در ایران نداشت اصلاً اینقدر سر و صدا نمی کرد.