۱۳۸۴ شهریور ۸, سه‌شنبه

داستان ايميلهاي فله اي اين بار از زبان آليس: جانا سخن از زبان ما مي گويي ...
*****
دو روزه رسيدم تهران و به محض اينكه خوابم ميزون شد و كارهام نظم گرفت شروع مي كنم به نوشتن در مورد اونجا.

۱۳۸۴ شهریور ۱, سه‌شنبه

Too Thailand gar che malakh ro sorkh mikonan va mikhoran, injoori:



Vali jahaie khoob:



va ghazaie kheili khoob ham kam nist (fekr konam gand zadam be safheie weblogam ba in aksaie sangin o gonde!)

۱۳۸۴ مرداد ۳۱, دوشنبه

ฤพฟห

Vallah in joori ke in keyboarde Thailandi mige baiad in chizi ke neveshtam esme khodam bashe! Felan ke belitam ie eshkali dare ke age dorost nashe ta do mah dige ham Bangkok hastam! Pas age nemikhain hei webloge thai bekhoonin, doa konin belitam dorost beshe!!

۱۳۸۴ مرداد ۲۶, چهارشنبه

همينجوري ... صرفاً!


جدي مي گم. صرفاً همينجوري بود. هيچ قصد و قصه اي در كار نبود و فقط همينطوري، بي هيچ حرف اضافه اي دلم مي خواست بشينم تمام روز و توي چشمات نگا كنم و صدات رو بشنوم. همينجوري، فقط همينجوري بود كه دلم براي اون دستهايي كه با شوق تكون مي خوردن و اون چشمهايي كه از هيجان برق مي زدن تنگ شده...