۱۳۸۴ دی ۱, پنجشنبه

الان از يه كارگاه ميام. همكارم كه قرار بود هماهنگيها رو انجام بده يك ربع دير اومد و اسلايد پروژكتور بعد از نيم ساعت راه افتاد. بعد هم يك ساعت و نيم عرقم در اومد (اتاق گرم بود) ولي آخرش حس كردم براي ديوار صحبت كردم! خيلي نا اميد كننده است چون عين همين سخنراني همه جا باعث كلي شور و هيجان مي شد!
*****
ترجيح مي دادم يه چيز بهتر بنويسم.
*****
دو-سه روز پيش آرتا (واسه اونايي كه نمي دونن: 2 سال و چهار ماهشه) اومد بالا سرم:
آرتا - داري چيكار مي كني؟ (اين سوال ژنريكه!)
من - دارم search مي كنم.
آرتا - چي داري "فِرچ" مي كني؟
من - graft versus host disease [ترجمه: يعني واكنش عضو پيوندي عليه ميزبان].
آرتا (بعد از كمي فكر)- اينو چه جوري گفتي؟!

۱۳۸۴ آذر ۱۶, چهارشنبه

خدا رحمتتون كنه، هردوتا رو، (در واقع بايد گفت خيليهاي ديگه رو هم):

"كوچه ها باريكن، دكونا بسته اس
خونه ها تاريكن، طاقا شيكسته اس
از صدا افتاده تار و كمونچه،
مرده مي برن كوچه به كوچه ..."