۱۳۸۱ مهر ۱۰, چهارشنبه

ده روز با چشم باداميها-قسمت دوم

از اين تاخير سه روزه پوزش مي طلبم! دفعه قبل رسيديم تا سر فرودگاه کوالالمپور. اين فرودگاه غول آسا در 50 کيلومتري جنوب کوالالمپور قرار داره. دو تا ساختمون اصلي داره که با ترن به هم وصلن و 10000 هکتار مساحتشه. ترمينالها و کل ساختمان با الگوي يه فرودگاه استاندارد بين المللي ساخته شدن و اگه به جزئيات مالزيايي توجه نکنين کاملا مي تونين احساس کنين تو فرانکفورت يا آمستردام هستين. دنيا اينجوري داره کوچيک و جهاني ميشه و اين وسط اونايي که چسبيدن به روشهاي قديمي کلاهشون پس معرکه است. اين فرودگاه عظيم پنج ساله ساخته شده است، نقطه سر خط.
اين عکسها رو ببينين تا دستتون بياد. عکس اول مال ساختمون اصلي و دومي مال satellite اونه! اين به اصطلاح satellite از کل فرودگاه مهرآباد بزرگتره. دوباره: اين فرودگاه عظيم پنج ساله ساخته شده است، نقطه سر خط.





اونجا که مي رسين بهتون مي گن Salamat Detang. عصباني نشين. اين يه فحش محلي نيست. فقط يعني خوش اومدين! اگه هم کسي گفت "تري مگسي" بازم عصباني نشين چون داره تشکر ميکنه! از فرودگاه که مياين بيرون انگار يه دستگاه بخور گنده روشن کردن! هوا 28 درجه بيشتر نيست ولي رطوبت باور نکردنيه.
ايران اير اينجا گل کاشت. برامون تو هتل پان پاسيفيک اتاق رزرو کرده بودن. آقايون و خانومها، يه هتل ميگم، يه هتل مي شنوين. ظاهراً جايزه بهترين هتل فرودگاهي آسيا رو در سال 2002 برده. اصلاً به من چه! خودتون برين ببينين. اگه ميتونين شبي 170-150 دلار خرج کنين که اصلاً برين از نزديک ببينين! من صبحانه خوب زياد ديدم ولي تا حالا سر ميز صبحانه گرم سينه مرغ و شصت جور ماهي نديده بودم! اون شب اصلاً نخوابيدم. از ذوق هتل؟ نه بابا معلوم وبلاگو خوب نمي خونين. دفعه پيش گفتم هر شب فيلم مي ديدم! اين شب نوبت Any Given Sunday بود. (الان سينا شاکي ميشه!) نحوه علاقمند شدنم به فيلم هم جالبه، چون قبلاً نمي شناختمش. اول گفتم خوب آل پاچينو. اهه کامرون دياز... بعد ديدم نه بابا اين تدوين و قصه به يه فيلم در پيتي نمي خوره! خلاصه صبر کردم تا تيتراژ.... : Oliver Stone! بقيه جريان فيلم بمونه براي ويژه نامه سينمايي!
ما به مهرآباد عادت داشتيم بنابرين فردا صبحش يه ساعت وقت اضافه آورديم! بقيه اش هم پرواز هواپيمايي مالزي بود که قبلاً گفتم. در قسمت بعدي وارد فرودگاه تايپه مي شيم. تا بعد....
********************
گرچه ربطي نداره، حيفم اومد اين شعر شاملو رو که نازبانو رو وبلاگش گذاشته نخونين:

" بسوده ترين كلام است
دوست داشتن.

رذل
آزار ناتوان را دوست مي دارد
لئيم
پشيز را
بزدل
قدرت و پيروزي را.
آن نابسوده را
كه بر زبان ماست
كجا آموخته ايم؟

سلاخي
مي گريست
به قناري كوچكي
دل باخته بود . "

راست مي گه، نه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: