آنتراکت: "وبلاگ چيه؟!"
من اميدوارم همونطور که مرحوم آندره بازن تونست با سوال "سينما چيست؟" تحولي در اين هنر ايجاد کنه، من هم با اين سوال بتونم جهان وبلاگ نويسي رو متحول کنم، و خدا رو چه ديدين شايد شدم پدر سيزدهم وبلاگ نويسي فارسي (توضيح: 11 پدر ديگه رزرو شدن، سر دوازدهمي هم دعواست!)
چند روز پيش ما در مجاورت کاخ سابق احمد شاه از مطربي حضرات مانفرد يوزل طبال، اميل اسپاني پيانو نواز، کلاوس ملم مزقونچي، هاينتس فون هرمان دهل زن و گئورگ کريستين هاول مطرب بهره مند شديم. واقعاً برنامه خوبي بود و به طرز آبرومندي اجرا شد. يک گزارش گونه تو وبلاگ هاني خانوم هست که مي تونين بخونين، فقط اشکالش اينه که ايشون چون خيلي سرزنده و فنري (اين تعبير از خودشه!) تشريف دارن از اينکه ملت و نوازندگان کافه رو بهم نريختن احساس ناراحتي مي کنن (اين به اون در!)
به هرحال در اينترميسيون تشريف داشتيم که ديديم دو نفر پشت سرمون بحث شيرين وبلاگ رو دنبال مي کنن. خوب يکيشون همين هاني خانوم بود که يه وبلاگ شوريده و ديوانه داره که توش هم ميتونين خاطرات بخونين، هم lyric و هم اپرا گوش کنين. تا ما اومديم به عنوان برگ برنده "گپ" رو رو کنيم ديديم ندا از هر سو برخواست که "منم وبلاگ دارم، منم وبلاگ دارم" و کاشف به عمل اومد که از هشت نفر جمع چهارتا وبلاگ فعال دارن، سه تا هم در دست ساخت! مثلاً کي فکرشو مي کرد که رامتين يه وبلاگ قرمزي داشته باشه! که به نظر من بهترين عنوان واسش اينه: يادداشتهاي يک تازه داماد! بعد فکر کردم جريان اينهمه وبلاگ چيه و هر کس تو وبلاگش چي مي نويسه.
يکي از پدرهاي وبلاگ فارسي سبک گزارشي و ژورناليستي جذابي انتخاب کرده در صورتي که پدر ديگه (که به تعبيري پدربزرگه!) بيشتر از اکتشافاتش تو وب مي نويسه. من شک داريم با اينهمه پدر کسي رو به عنوان مادر وبلاگ انتخاب کنيم چون مشکل حضانت و اينا پيش مياد. ولي واقعاً کمتر چيزي روي اينترنت هست که اينقدر جنسيت توش نمود داشته باشه. مثلاً خورشيدخانوم رو ببينيد يا يه سر به نازبانو بزنين (که تازگيها بصورت ماهنامه و گاه گاهنامه مطلب مينويسه!) دو سه تا وبلاگ هستن که خيلي حرفه اي به نظر مي آن. مثل افکار خصوصي. وبلاگ تخصصي تر هم کم نداريم مثل وبلاگهاي کامپيوتري: سکتور صفر و حامد دات نت (و البته اگه دو روز فرشيد چشم منو دور ببينه گپ!) يا سينمايي: سينما و چند چيز ديگر، از سينما و .... (و البته اگه من دو روز چشم فرشيدو دور ببينم گپ!)بعضي وبلاگ نويسا خيلي به ظاهر وبلاگشون مي رسن مثل احسان و صندوقخونه. در عوض سينا مطلبي خيلي ساده است. بعضيها تو وبلاگشون خيلي احساساتي اند. اين احساساتي بودن بعضاً عموميه مثل تلخستان (که من دوستش دارم)، گاهي هم شخصي ميشه مثل اين پاراديز که نامه هاي شخصيشو جاي وبلاگ گذاشته! هجو وبلاگ با سردبير عمه ام شروع شد (پدر وبلاگ بايد پدر هجويه وبلاگ هم داشته باشه. خيليا ميگن اين کار خود حسين درخشانه!) وبلاگ بي حجاب هم داريم که من قراره بهشون لينک ندم ولي اگه تصادفاً اين يا اينو (به اين روم نشد حتي لينک بدم! بعداً شخصاً ازم بپرسيد.) ديدين به من چه! اينم وبلاگ شاد!!
خلاصه من با اين پرسش اساسي روبرو شدم که آيا اين وبلاگها رو کسي هم مي خونه يا همه فقط مي نويسن؟ جواب اين سوال بمونه براي گزارش بعدي. تا اون موقع: "ما وبلاگ مي نويسيم پس هستيم!"
به اميد روزي که هر ايراني يک (بلکه دو) وبلاگ داشته باشد!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما: