۱۳۸۱ آبان ۲۲, چهارشنبه

قبول دارين بين بارونها هم تفاوت فردي هست؟ مثلاً به نظر من بارون ديشب خيلي بارون قشنگي بود.
خوب شد ما يه کلمه گفتيم کسي يه چخوف داره به ما قرض بده که ملت همه فرصت فخر فروشي پيدا کنن! يکي مي گه من چخوف پنج جلدي دارم. اون يکي در مياد که چخوف من مطالبش(!) بهتره. اصلاً حالا که اينطور شد، ميدم يه مجموعه آثار برام بزنن هر کلمه اش قد چشم گاو! اونوقت چخوف من بيست و پنج جلدي ميشه!
اين کامنتهاي ما هم عجب جالب شده! تازگيها که تبديل شده به صحنه خونين جنگ کازرون و ممسني! وقتش شده که وبلاگ نويسان غياث آبادي اختلافات داخلي رو کنار بذارن و تصميم بگيرن که بالاخره تکليف اينترنت چيه. بابام جان دروغ چرا تا قبر آآآ. ما خودمون يه همشهري داشتيم خيلي هم ناموس پرست بود. هرروز هم با خودش اينترنت مي کرد، هيچ هم از ناموس پرستيش کم نشد.
آليس دلش خيلي پر بوده. اينم يه کم نصيحت واسه ماها:
"مي داني، در حقيقت اين تو هستي كه خيلي نا شكري،
تويي كه در كنار عزيزانت هستي و هي مي گويي من در جمعم ولي تنها...
روزي صد بار اين را از شماها مي شنوم...
خيلي همه تان نا شكريد...
خيلي...
نا شكر نيستيد، بي عاطفه هستيد،
و به زبان ساده ، قدر نعمت هاي به ظاهر كوچك را نمي فهميد.
شما هيچ كدام نمي دانيد، كه گرماي آغوش يك عزيز چه دردهايي را ساكت
مي كند، چه خستگي هايي را به در مي برد.
خيلي بي انصافيد... خيلي...
شما نمي فهميد كه دوري از همين هايي كه در كنارشان احساس غربت
مي كنيد يعني چه،
حق هم داريد كه نفهميد...
تا به حال عكس ها را نبوسيده ايد
عكس ها را در آغوش نگرفته ايد"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: