1- چرا جنگوی از بند رسته را دوست دارم؟
چرا نباید دوستش داشت؟ فیلم در مورد "از بند رستن" است. با تمام بار عاطفی، اجتماعی و اخلاقی این عبارت. محمل این مضون یکی از بزرگترین بندهایی است که تاریخ بشریت می شناسد (برده داری) ولی می شد هر محمل دیگری را تصور کرد. انسان از بند رسته که آزادی، عدالت و عشق را با هم به چنگ می آورد. انتظار نداشتم فیلمی نزدیک به سه ساعت کاری بکند که حتی پلک هم نزنم ولی باید اعتراف کنم که بار اصلی فیلم بر دوش بازی بی نظیر کریستف والتز است. همانطور که قبلاً در حرامزادگان بی آبرو اتفاق افتاد حضور والتز به تنهایی برای اینکه فیلمی سرپا بایستد کافی است و من بارها فکر کرده ام چقدر دیالوگها و بازیها را بر اساس فیلمنامه اجرا می کند و جقدر از آنرا خلق میکند. یک چیز که امسال به اهدا کنندگان اسکار حلال نخواهم کرد (!) اینست که جایزه بهترین بازیگر مرد نقش دوم را به کسی جز او بدهند (مثل دو سال پیش که انتخاب هر کسی جز ناتالی پورتمن در قوی سیاه در حکم گناه کبیره بود!) موسیقی (چه قسمتهای اقتباسی که از ذوق تارانتینو می آید و چه موسیقی تالیفی انیو موریکونه) فوق العاده زیباست و مینشیند. کاری که تارینتینو با حضور خودش در فیلم می کند هم بسیار دیدنی است: نه تنها خودش را می کشد بلکه با چنان انفجاری اینکار را می کند که جز یک حفره خالی چیزی از او به جای نمی ماند! انگار خودش را از صحنه روزگار محو می کند تا ما بی واسطه کارگردان از فیلم لذت ببریم.
2- چرا جنگوی از بند رسته را دوست ندارم؟
دوستی می گفت چون خیلی خونریزی دارد ولی در سینمای تارانتینو (مثل سام پکین پا) خون نقشی زیبایی شناختی دارد و بعد از یکی دو صحنه اول دیگر احساس می کنید تیراندازیها و خونریزیها بیشتر کاریکاتوری هستند تا واقعی. با اینحال صحنه شکنجه جنگو در حالت آویزان بخصوص برای مردها بسیار می تواند تروماتیک باشد (باید ببینید تا بفهمید) ولی نمی دانم بدون این عناصر "تارانتینویی" آیا باز هم فیلم اینقدر جذاب بود یا نه. اشکال دیگر فیلم هم از یکی از قوتهایش می آید: وقتی کریستوف والتز از فیلم خارج می شود ناگهان فیلم از نفس می افتد ولی این تقصیر کسی نیست که یکی از بهترین بازیگران قرن در این فیلم نقش آفرینی می کند.
3- آیا جنگوی از بند رسته را دوست دارم؟
اگر امسال مثلاً دو سال پیش بود و جنگو به جای آرگو و لینکلن و Silver Linings Playbook با فیلمهای بهتری مثل قوی سیاه و گفتار شاه رقابت می کرد، شاید کمتر شیفته اش می شدم ولی به هر حال اینکه جنگو روایت ناب شکوه رهایی وقدرت عشق است به جای خود باقیست.
خب با خوندن نوشته ی تو بسیار مشتاق شدم که ببینمش :)
پاسخحذف