این واکنش دوست من بود وقتی پیشنهاد کردم فیلم میشائل هاینکه (Amour) را ببینیم و حق داشت که نخواهد شب شنبه را با دیدن فیلمی در مورد عشق دو آدم هشتاد و چند ساله بگذراند. هاینکه تعمداً چنین داستانی را برای فیلمی در مورد عشق انتخاب کرده: عشق بی واسطه، عشق غیر رمانتیک، عشقی که هیچ محملی جز با هم بودن و هیچ آینده و فردایی ندارد و همه اش امروز و مراقبت از آن است و فداکاری برای آنچه زندگی، در هر سن و سالی، بی آن تهی است (نمی خواهم آخر داستان را لو بدهم). بهترین سکانس فیلم جایی است که زن درد دارد و مرد برایش داستان می گوید... یک خاطره که زن با شنیدن آن آرام میگیرد. شاید یادآوری اینکه کسی را انتخاب کنید که برای هم داستانهای زیادی دارید...
شاید اگر بخواهم به فیلم نمره بدهم بگویم با دوستم هم عقیده ام و دلم می خواست کمی سینمایی تر (بخوانید جذاب تر) بود و هنوز شاهکارهایی مثل قبل از طلوع را که ساختار جذاب تری دارند ترجیح می دهم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما: