۱۳۸۱ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

اي ديو سپيد پاي در بند...



خيليها معتقدن که بايد ازت متنفر باشم. خودم هم خيلي وقتا، مثل همين امروز به اين نتيجه ميرسم. تو تمام دلايلي که لازمه تا آدم رو متنفر و دلزده کني با هم داري:
اخلاقت افتضاحه. روزي نيست که با آدم دعوا نکني. از صب که پا ميشي تا خود شب همش داري جنجال ميکني...
خوشگل نيستي، يعني زشتي. صورتت پر از چاله چوله است، قدت کوتاهه. دهنت بو ميده....
آدم وقتي با تو هست، از يه لحظه بعدش هم خبر نداره. يه دفه ديدي زدي زير همه حرفا و قولهات. از بي وفايي لنگه نداري. زل ميزني تو صورت آدم و دروغ مي گي...
پول هم که نداري. هميشه هشتت گرو نهه. تا مياي دوزار پس انداز کني همه رو به باد ميدي. تا مياي يه جا کار بگيري دعوات ميشه مياي بيرون...
اينا دوستن دور و ور خودت جمع کردي؟ يه مشت آدم بي کار علاف مثل خودت که نه اخلاق خوشي دارن نه حال و روز درست و حسابي...
...
ولي دوستت دارم. بدجوري عاشقتم. عاشق اون صورت آبله رو، اخلاق افتضاح، بي پولي و دوستاي در پيتيت هستم. چون باهات کلي خاطره دارم، چون کلي با هم حال کرديم. برام عزيزي...


...چون وطنم هستي.

دوستان عزيزي که ماشالله از جزاير سوماترا تا کوههاي آند و از سيبري تا دماغه اميد نيک پخش و پلاييد:
همه تون برام عزيزين!
بهار در قلب آدميست...
عيد همه تون مبارک!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: