۱۳۸۴ فروردین ۱۴, یکشنبه

ساختار شكني!


بچه كه بودم (اگه به كسي نمي گين حتي همين حالا گاهي!) در مقابل نصايح و دستورات مربوط به مرتب كردن تخت اينطور استدلال مي كردم كه من كه شب دوباره بايد اينجا بخوابم! پس بگذارين همينطور بمونه! حالا اين حكايت نقاشي بهار مونه است اون بالاي سردر گپ! ما يكسال بهش دست نزديم تا دوباره بهار شد و موضوعيت پيدا كرد!
*****
راستش خيلي فكر كردم براي سال نو و عيد نوروز چه تكوني از خودم بروز بدم كه نشون بده زنده هستم. بعد ديدم تقريباً هر چيزي بنويسم تكراريه و تقريباً هر شعري بنويسم كلي قبل از من استفاده شده. براي نمونه ملاحظه بفرماييد كه شعر "بوي عيدي" مرحوم فرهاد 535 بار در وبلاگها و ساير متون مربوط به عيد اين ايام مورد نقل قول قرار گرفته يا ايضاً شعر بويناك (!) ديگري از زنده ياد فريدون مشيري (بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك) كه 674 بار به نحوي از انحاء مورد استفاده بوده. براي همين در يك ساختار شكني يه شعر نازنين از خانم شكوه قاسم نيا انتخاب كردم كه در اين ايام بدليل علاقه بعضي اعضاي صغير خانواده (!) هر روز به عدد دفعات سوار شدن به ماشين و هر بار به مدت رسيدن به مقصد (كه دو بارش تا اصفهان بوده!) به اون گوش داده و اغلب به عنوان آهنگ درخواستي باهاش همخوني كرده ام (اين نوع توفيق اجباري براي اونهايي كه بچه كوچيك دارن آشناست!).

"ماهي تو خواب خوش بود، خواب ستاره مي ديد
زير لحاف آبيش يواش يواش مي خنديد.
ستاره اي تو ابرها، نگاش به ماهي افتاد،
اومد اومد پايينتر تو حوض آبي افتاد.
ماهي بيدار شد از خواب، برق ستاره رو ديد ..."

اميدوارم در سال نو ستاره هاي روياهاي شما هم ناغافل تو حوض آبي زندگيتون بيفتن...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: