کین آب آتشین،
دیریست ره به حال خرابم نمی برد...
راستش تا دقیقه دهم فیلم من (و از واکنشها می فهمیدم خیلیهای دیگر) منتظر بودند کی "فیلم" شروع می شود. برداشت خیلیها این بود که بعد از نشان دادن صحنه های فیلم در فیلم، بازیگران شروع به حرف زدن خواهند کرد...زهی خیال باطل: شما باور می کنید که در قرن بیست و یکم مردم پول می دهند بروند سینما یک فیلم سیاه و سفید صامت ببینند؟ من اینکار را کردم و پشیمان نیستم. به نظرم ساده ترین برداشتی که از فیلم می شود کرد (و احتمالاً درست ترین آن) اینست که بعد از این صد و خرده ای سال باز هم زبان سینما بر پایه تصویر استوار است و این داستان صد بار گفته شده به شنیدنش می ارزد. تعداد میان نویسها بسیار کم بود و در تمام فیلم میشد بدون زیر نویس هم داستان را فهمید. یک نکته هم این بود که با ما در سینمای مدرن به حجم زیادی از اطلاعات که از طریق صدا منتقل می شود عادت کرده ایم و این فیلم سادگی روایت را به سینما بر می گرداند. مسلماً با این روش نمی توان فیلم کاراگاهی یا جاسوسی ساخت و این فیلم سیاه سفید مدرن هنوز همان داستان سیندرلای قدیمی را روایت می کند: چطور عشق آدمها را نجات می دهد.