۱۳۸۴ تیر ۲۳, پنجشنبه

امتحان و يك مادر و باقي قضايا ...


چند هفته اخير رو گرفتار يه امتحان خيلي مهم بودم كه ارتباطم رو با دنيا قطع كرده بود. وبلاگ خوندن پيشكش، تلفن هم جواب نمي دادم. امتحان تموم شد و تصميم گرفتم برگردم سر وبلاگم و يه چيزي در مورد كتاب نوشي بنويسم. كه يه دفعه كامنت يه دوست خيلي عزيز رو (كه اصرار داره بگه ناشناسه و الان هم داره پازل درست مي كنه!) در مورد نوشي ديدم. خوندن چيزهايي كه نوشته بود خيلي دردناك بود، خيلي. به عنوان يه پدر دونه دونه چيزهايي كه نوشته رو حس كردم و باهاش درد كشيدم. كاري به اين ندارم كه حق با كيه، ولي فرنوش الان تو شرايط خيلي سختيه. اگه كسي كاري از دستش بر مياد كه بهش ايميل بزنه. اگه نه ... دعا كنيم...
*****
سيستم آموزشي ما همه چيزش وارونه است. تو سطوح پايينتر همه چيز حفظ كردنيه. تو سطوح بالاتر هم همينطور فقط حجم حفظ كردنيها و پيچيدگيشون بيشتر ميشه. اين وسط جاي خلاقيت و نو آوري كاملاً خاليه. بعضي اساتيد هم ظاهراً هيچ تصوري از انتظاري كه از دانشجوي post-graduate ميره ندارن و فقط فكر مي كنن اگه بتونه مساله اي رو كه نرم افزار ظرف 2 دقيقه حل مي كنه، با حجم غير قابل تصوري از محاسبات بيهوده حل كنه دانشجوي خوبيه.
غر زدن بسه. بالاخره اين -شايد- آخرين امتحان رو هم دادم و خلاص شدم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: