۱۳۸۴ تیر ۲۸, سه‌شنبه

نزن بي انصاف، نزن!


نمي دونم اجاره نشينهاي مهرجويي رو ديدين يا نه. يه سكانسي از فيلم هست كه اكبر عبدي و بقيه كارگر آوردن و افتادن به جون خونه. يكي داره توالت رو قاطي مهمونخونه مي كنه، يكي توي جاي نامربوطي پنجره درست مي كنه، خلاصه .... اين وسط رضا رويگري (كه معمار خونه بوده) بچه به بغل وارد ميشه. با ديدن اين صحنه مي پرسه چه خبره و عبدي "عمليات ساختماني" رو براش شرح مي ده. بعد رو مي كنه به يكي از كارگرها و ديوار رو نشونش مي ده و مي گه "بزن اوسا، بزن." رضا رويگري با درموندگي مي گه: " نزن بابا، نزن." بعد مي شينه و ميگه (نقل به مضمون): "آخه حساب باري كه روي اون ديواره كردي؟ ميدوني چه چيزايي از تو اون ديوار رد مي شه؟ اينا همش حساب-كتاب داره ... چقدر با بچه هاي دانشكده با شور و شوق سر اين ساختمون وقت گذاشتيم. چقدر شب تا صبح نشستيم محاسبه كرديم، مقاومت مصالح، قطر ديوارها، اصول معماري، نور، فضا ... از اول كه نمي گن چند طبقه مي خوان. كار كه تموم شد تازه مي گن دستت درد نكنه يه طبقه ديگه هم روش بساز. نزن بي انصاف، نزن!"
اينبار كه فيلم رو ديدم اين سكانس خيلي به دلم نشست.
تا به حال شده جدا از منافع خودتون، دلتون واسه خراب شدن بنايي كه ساختين بسوزه؟

۱۳۸۴ تیر ۲۶, یکشنبه

جوجه ها پيدا شدند! هورا!

۱۳۸۴ تیر ۲۳, پنجشنبه

امتحان و يك مادر و باقي قضايا ...


چند هفته اخير رو گرفتار يه امتحان خيلي مهم بودم كه ارتباطم رو با دنيا قطع كرده بود. وبلاگ خوندن پيشكش، تلفن هم جواب نمي دادم. امتحان تموم شد و تصميم گرفتم برگردم سر وبلاگم و يه چيزي در مورد كتاب نوشي بنويسم. كه يه دفعه كامنت يه دوست خيلي عزيز رو (كه اصرار داره بگه ناشناسه و الان هم داره پازل درست مي كنه!) در مورد نوشي ديدم. خوندن چيزهايي كه نوشته بود خيلي دردناك بود، خيلي. به عنوان يه پدر دونه دونه چيزهايي كه نوشته رو حس كردم و باهاش درد كشيدم. كاري به اين ندارم كه حق با كيه، ولي فرنوش الان تو شرايط خيلي سختيه. اگه كسي كاري از دستش بر مياد كه بهش ايميل بزنه. اگه نه ... دعا كنيم...
*****
سيستم آموزشي ما همه چيزش وارونه است. تو سطوح پايينتر همه چيز حفظ كردنيه. تو سطوح بالاتر هم همينطور فقط حجم حفظ كردنيها و پيچيدگيشون بيشتر ميشه. اين وسط جاي خلاقيت و نو آوري كاملاً خاليه. بعضي اساتيد هم ظاهراً هيچ تصوري از انتظاري كه از دانشجوي post-graduate ميره ندارن و فقط فكر مي كنن اگه بتونه مساله اي رو كه نرم افزار ظرف 2 دقيقه حل مي كنه، با حجم غير قابل تصوري از محاسبات بيهوده حل كنه دانشجوي خوبيه.
غر زدن بسه. بالاخره اين -شايد- آخرين امتحان رو هم دادم و خلاص شدم.