۱۳۸۲ فروردین ۲۸, پنجشنبه

تو هم دلت گرفته، نه؟
حتماً خيلي دلت پره، نه؟
هي هق هق مي زني، هي گريه مي کني.
فکر کردي من نمي بينم؟
يه دو دقيقه ساکت مي موني بعد هاي هاي مي زني زير گريه.
سه روزه کارت شده همين.
يادتونه آخرين بار کي تو تهران بارون اينجوري اومد؟
*****
دلتون رو بسوزونم؟ چنارهاي خيابون ولي عصر توي بارون.
خود خيابون خيس، تاريک از ابر...
دو نفر که زير بارون دارن ميدوند به آدم تنه مي زنن و مي خندن...
عطر ياس، زير بارون، تو خيابون ولنجک.
بازم مي خواين؟ "بوي خاک عطر باران خورده در کهسار.."
دلتون سوخت؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: