۱۳۸۱ بهمن ۳, پنجشنبه

متا وبلاگ

نمي دونين تو اين دوروز چه پيشنهاداي خوبي براي فروش گپ دريافت کردم. از بيل گيتس بگير تا خود فرشيد مي خوان بخرنش. نچ! فعلاً منتظرم فروش تراکم آزاد بشه گپ رو به برج تبديل کنم. از همه اونايي که نازمو کشيدن و گفتن نرو دلمون تنگ ميشه (چه راست بوده چه خالي بندي) ممنون. اما متاوبلاگ اين هفته:

گل سر سبد مطالب اين هفته از سرکار آليس خانومه: اين قلب من هر از گاهی خل ميشه. يعنی يهو بی مقدمه تغيير ريتم ميده. مثلا شروع می کنه بندری زدن. بعد نفس بيچارم که بندری بلد نيست به شماره می افته و خلاصه همه چی واسه چند لحظه به هم ميريزه. بعضی وقتها هم بدون دليل دست پاچه ميشه و تند تند می دوه. انگار که تو يه کوچه تاريک دنبالش گذاشته باشن. نمی دونم طفلکی چرا يهو رم می کنه.تند، تند ، تند ، واقعا انگار جونش در خطره. هر چی می گم عزيز دلم ، ما که الان نشستيم تو خونمون ، خبری هم نيست ، پس چرا تو اينجوری شدی يدفه ؟؟ همين طور که داره قدم هاش رو تند تر می کنه می گه: نمی دونم ، يه چيزيه ، يه خبريه ، وای ، بايد فرارا کنم ، وای خدا ، چرا از جام تکون نمي خورم؟ بايد برم ، يه اتفاقي داره مي افته، بايد فرار كنم ،يه خبريه ،يه چيزيه... جالب اينجاست وقتی هم که آروم ميشه و شروع می کنه به قدم زدن، اگر ازش بپرسی ،” خب چه مرگت بود اونوقت؟؟ به چی فکر کردی ؟ چی ديدی که يهو ازخودت بی خود شدی؟ “ ، يه کم چشماش رو تنگ می کنه و دستی به چونش می کشه ، يه صدايی مثل هوم از خودش در مياره و بعد ميگه : ” راستش اصلا يادم نمياد، آخه من کلا خوابام يادم نمی مونه ... “ خودم كم دردسر داشتم سر خوابهام، حالا ديگه كابوسهاي وقت و بي وقت ايشون هم به برنامه روزانه ما اضافه شدن.خدا به فرياد برسه... نه ايشون مدير بازيافت کاغذ نشن يه چيزي ميشن!

بعضيها هم که ظاهراً سر کلاس هر کاري مي کنن جز درس! بعد ميگن "دانشگاه به چه دردي ميخوره!" ملاحظه کنين: "آذر81 سر كلاس اخلاق اسلامي، نوشتهُ پشت صندلي جلوئيم:
" ناگهان چقدر زود دير مي شود
تا نگاه مي كني
وقت رفتن تو ناگزير مي شود.
ببين! آسمان ابري است، باران مي آيد.
بمان !
لااقل باران را بهانه كن!"


به عنوان حسن ختام به اين موتورسوار فيلسوف توجه کنين: "داشتم میومدم خونه یک موتور سوار دیدم که روی محافظ جلویی موتورش نوشته بود "هیچ کی منو دوست نداره"

فکر کنم خيلي امروز از خانوما نقل قول کرديم. واسه اينکه به آقايونا ير نخوره:" ما مردمان غيور ايرانی و فرزندان کورش و داريوش و البته آذرميدخت و سيده ملکه خاتون، بايد متوجه بشويم که اين خانمهای ما هستند که مديريت زندگی ما را انجام می دهند و بايد متوجه شد که حقوقی که برای ما مردان منظور شده، حقوقی به حق نخواهند بود مگر اينکه خانمها هم از همانها برخوردار گردند. برای آشنايی مردان با زندگی پر مشقت خانمها و خانمهای محترم با زندگی سگ نشان جماعت رجال، برنامه ای ترتيب داده ايم به اين شرح.
روزهای شنبه، دوشنبه، و چهارشنبه، آقايان در خانه می مانند و کارهای خانمها را انجام می دهند. پختن مربا از ميوه های مانده و صحبت کردن به مدت 2 ساعت با شوهر اختر خانم از موارد اجباری است. در همين روزها، خانمها به سرکار آقايان می روند و کارهای آنها را انجام می دهند. انداختن آجر سه سانتی به ارتفاع دو طبقه و رد کردن فرغون از روی يک تخته به عرض ده سانتيمتر فراموش نشود. اميد است با انجام اين برنامه به مدت 10 سال، خانمها و آقايان برای حقوق يکديگر احترام قائل شوند. زياده جسارت است. ولسلام!"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: