۱۳۸۱ مهر ۱۴, یکشنبه

چقدرحاضريم مسووليت کارامونو بپذيريم؟ تا کجا حاضريم و شجاعتشو داريم که سر حرفامون واستيم؟ (نه موقع حرف زدن، بلکه موقع امتحان. وقتي ديگه با حرف کاري از پيش نميره.) اينکه چه قدر شجاعت -يا هر چي اسمشو ميذارين- داريم نسبيه يا "همه يا هيچ"؟ حاضريم اگه هيچکس هم قدرشو ندونست و اگه فقط برامون ضرر داشت، براي حرفا و کارامون "هزينه" کنيم؟ اگه جواب همه اينا مثبت بود بعدش چي؟
"بنگريد اين رؤيا بين را که مي آيد." (از يادداشت روز سه شنبه 12 شهريور)
ممدرضا مي گه چرا از هر سه جمله اي که مي گي يکيش اينه که "حوصله ندارم"؟ فرشيد مي گه زودتر سفرنامه رو کامل کن تا حسش نپريده! به کي بگم: اين وبلاگ نويس فلک زده در دست تعميره! خودش، نه وبلاگش! بابا Under Construction! خيالتون راحت شد!؟
قول ميدم دفعه بعد که بنويسم از شونه خاکي برگردم تو جاده...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: