۱۳۸۱ مهر ۲۹, دوشنبه

من يه چهار روز نيستم. پس اين شما و اين فرشيد و اون فنجونش! خوش باشين! اميدوارم موقع برگشتن بتونم وبلاگو پيدا کنم! اما براي اينکه نشون بدم سر قولهام هستم قسمتي از يه شعر سهراب و ويژه نامه سينمايي سفرنامه تايوان تقديم مي شود:

...
اي حيات شديد!
ريشه هاي تو از مهلت نور
آب مي نوشد.
آدمي زاد ـ اين حجم غمناك ـ
روي پاشوية وقت
روز سرشاري حوض را خواب مي بيند.
...
بال حاضر جواب تو
از سؤال فضا پيش مي افتد.
آدمي زاد طومار طولاني انتظار است،
اي پرنده! ولي تو
خال يك نقطه در صفحة ارتجال حياتي.
اينجا پرنده بود، از منظومه ما هيچ، ما نگاه

ده روز با چشم باداميها-ويژه نامه سينمايي

سوغاتي مخصوص سينمايي اين سفر –همونطور که قبلاً گفتم- "عصر معصوميت" اسکورسيزيه. فيلم در مورد قراردادهاي اجتماعيه و سرگذشت آدمهايي رو روايت ميکنه که در پايبندي بي چون و چرا به اونها شک مي کنن. جدا از موضوع فوق العاده و داستان بي نظير اديت وارتن، بازيها و کارگرداني استادانه اند. پلان سکانسي رو ببينيد که دوربين دور اتاقي که توش آرچر مي فهمه بايد همه چيز رو فراموش کنه مي چرخه و راوي اين جملات کتاب رو ميخونه: "اين اتاقي بود که بيشتر چيزهاي واقعي زندگيش در آن رخ داد..."(بقيه رو اينجا بخونيد). يا چشماي معصوم وينونا رايدر که تجسم کامل اين جمله هاي کتابه: "...و او مرد در حاليکه دنيا را جايي خوب، مملو از خانواده هايي پر محبت و با نظم و ترتيب مثل خانواده خودش تصور مي کرد..." وينونا رايدر در دوران اوج خودشه (وقتي که دراکولاي برام استوکر رو هم بازي کرد) و مثلاً تو صحنه اي که با شادماني پنهان آرچر در دام افتاده رو تماشا ميکنه و پيروزيشو پشت ظاهر يه همسر بيگناه مخفي ميکنه بي نظيره. اصلاً به من چه! بريد فيلمو ببينين!
“Any Given Sunday” (معادل پيشنهاد کنين!) بازي استادانه کامرون دياز و آل پاچينو بعلاوه اليور استون. فيلم خوب و حتماً جذابيه.
عروسي مفصل يوناني من. يه کمدي متوسط در مورد يونانيهاي مهاجر تو آمريکا که گرچه گاهي توهين آميز ميشه در مجموع براي يه بار ديدنيه.
Iris: داستان نويسنده معروف انگليسي Iris Murdoch و زندگي عاشقانه اش با شوهرش و نبردش با الزايمر در سالهاي آخر عمر. پر از لحظه هاي جذاب و بازيهاي خوب (يه اسکار برده) ولي يه کم خسته کننده و کشدار.
سيزده روز: کي براي کوين کاستنر اين توهم رو ايجاد کرده که بازيگر خوبية؟
مرد دونده: آرنولد+ يه داستان احمقانه+ خون و مسلسل!
مرد عنکبوتي: به عنوان يه عاشق قديمي comic strip لذت بردم. اقلاً داستان اصلي رو ضايع نکرده بود.
وقت نمايش (Show time) يه پليس جدي و کار کشته (دونيرو) که مجبوره همکار دست و پا چلفتي و خودنماش رو تو يه شوي تلويزيوني در مورد کاراگاههاي پليس تحمل کنه! اين کمدي بانمک رو که پر از طعنه در مورد دنياي برنامه سازي تلويزيونيه ببينين.
مرد تو خالي: نچ نچ نچ، عجب يارو رو غيب کردن ها! بهترين توصيف فيلم رو يکي از همکاراي ما کرد: (در مورد صحنه هايي که عضلات و استخوناي غيب شده ها کم کم ظاهر مي شن) "واسه کلاس آناتومي خوبه!"
يه فيلم هست که اسمشو نمي دونم ولي فيلم خوبيه و هرکي اسمشو ميدونه بگه. داستان يه زن تنهاست که با پسرش تو يه مزرعه زندگي مي کنه و شوهرش تو جبهه است. مردي رو استخدام ميکنه که به کارهاي مزرعه رسيدگي کنه و بتدريج يه رابطه پيچيده بين اونها شکل مي گيره. مرد بدليل امتناعش از جبهه رفتن مورد نفرت اهاليه و شايعات در مورد رابطه اش با زن موضوع رو بدتر مي کنه. پسر زن هم به مرد علاقه داره. يه روز معلوم مي شه مرد يه قهرمان جنگ بوده و مدال گرفته. همزمان با اومدن شوهر زن مرد يه شب بي اونکه به کسي بگه شهرو ترک ميکنه. تا بعد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: