۱۳۸۱ بهمن ۲۷, یکشنبه

مرسي از دوستاني که در مورد داستان نظر دادن. جوابهاشون بمونه براي بعد. خيلي خوشحال ميشم اگه داستان رو نقد کنين که بعد من اين نقدها رو تو وبلاگ بذارم و در موردشون بيشتر "گپ" بزنيم. عين کاري که مجهول مي کنه.
*****
چند روز پيش يه تعريف جالب از اخلاق شنيدم. يه آقاي بسيار محترم و جا افتاده اي توي غذاخوري نشسته بود و در مناقب يه آقاي دکتري- که فلو بود، يعني دوره آموزشي فوق تخصصيشو ميگذروند- داشت داد سخن ميداد. چند نفر هم دورش بودن و اونها هم هي تاييد مي کردن. بحث سواد گذشت و رسيدن به اخلاق. اونقد تعريف کردن که من موندم اين مرد نوراني کيه. بعد اون آقا محترمه اومد يه مثال بزنه. گفت "اين پسر جواهره. اصلاً از نظر اخلاقي بايد معلم همه باشه. هر چي بهش مي گي ميگه چشم (!! کور شم اگه دروغ بگم!) اون روز با دکتر X (رئيس همه اون آقايون) سر يه موضوعي (علمي) بحث شد. آخرش اين آقاي دکتر با اينکه حق باهاش بود گفت حق با دکتر Xـه! اصلاً ملکه اخلاقه. من هميشه به همه ميگم ايشون فلوي ما و استاد اخلاق هستن. آقاي ... نميشه يه جوري تعهدش رو بخريم تهران بمونه؟..." ببينم اين جريان آشنا نيست؟ "اي جونم!" (به سبک برره!) مثل اينکه تو اين مملکت فعلاً چاپلوسي (و بقولي پاچه خاري!) مهمترين ارزش اخلاقي شده!
*****
اين دوستان ماهنامه دنياي کامپيوتر و ارتباطات عسک (!) مارو انداختن تو سايتشون. انصافاً خوش عسک بوديم ها! نميدونم عسک بقيه کجاست. هرکي ميدونه به ما هم بگه!
*****
دوستداران صادق هدايت ميتونن سايت خوش استيلي شامل زندگينامه و يک سري از آثارش رو اينجا ببينن. عرض کردم "دوستداران" ايشون!
*****
ببخشيد يه سوال مهمي دارم: اينا جداً ديوونه هستن يا خودشونو زدن به اون راه؟!!
*****
دختر دايي (!) گم شده!
کسي يه وبلاگ نويس گم شده نديده؟ لطفاً او را به من معرفي کرده، خانواده اي را از نگراني برهانيد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما: