من و فیس بوک
زمان: روز یا شب. مکان: تهران، ابرقو یا آمستردام (این صحنه تا به حال بیست بار تکرار شده است)
من- نه! تو چی؟
اون- آره. خیلی حیفه که.
من- چرا؟
اون- خوب آدم خیلی از دوستای قدیمیش رو اونجا می بینه. من آدمایی رو پیدا کردم که بیست سال بود ازشون خبر نداشتم.
من- خوب چه جالب. بعدش چی؟
اون- اه خوب. آدم یاد خاطراتش میفته. مثلاً من دیروز یکی از دوستای دوران دبستانم رو پیدا کردم که همیشه جاش رو خیس می کرد و برای همین بهش می گفتیم مریم شاشو. تازه فهمیدم تو دوبی با پسردایی محمدرضا گلزار عروسی کرده ولی الان داره ازش جدا میشه.
من- آهان. بعد تو الان با کدومشون رفت و آمد داری؟
اون- هیچ کدوم. ولی اگه بخوام از آدمایی که باهاشون رفت و آمد دارن بگم مثلاً یکی از مهندسای کامپیوتر طبقه ششم هست که از روی استاتوس فسیبوکش فهمیدم همجنس بازه.
من- خوب تو هم همجنس بازی؟
اون- نه چه ربطی داره؟ تازه من هر روز تولد کلی آدم رو تو فیس بوک تبریک میگم.
من- ببینم فایده اش چیه که تولد کسی رو که حتی نمیدونی الان چه شکلیه تبریک بگی؟
اون- خوب اونم جواب میده. بعد معنیش اینه که ما به یاد هم هستیم.
من- شما به یاد هم هستین یا فیس بوک؟
اون- تو چه بی احساسی! خوب جالبه دیگه. تازه نمی دونی فرزانه رفته یه عکس گرفته با کیف شانل گذاشته تو پروفایلش ولی من که می دونم کیفه تقلبیه.
من-......
راستش مدتیه دارم در مورد این چیزی که بهش میگن
شبکه اجتماعی مجازی فکر می کنم. با اجازه بزرگترها (!) می خوام یه چیزی در موردش بگم که امیدوارم به کسی بر نخوره. اولاً من با شبکه اجتماعی مجازی به عنوان روش اطلاع رسانی کاملاً موافقم. یه چیزیه مثل بولتن یا خبرنامه یا همین وبلاگ. خوبیش اینه که متمرکزه و همه یه جا جمع میشن. این از این. می دونم هم که همه مردم یه جور از این شبکه ها استفاده نمی کنن. برای همین این مطلب فقط مربوط به نوع خاصی از استفاده از فیس بوکه که توش زندگی فیس بوکی چانشین زندگی واقعی شده. بنابراین با اینکه می دونم اینجا زن و بچه رفت و آمد می کنه، با کمال معذرت (
هشدار: از اینجاش 18 سال به بالاست!)، باید عرض کنم فیس بوک برای بعضیها تبدیل شده به چیزی که من اسمش رو گذاشتم «خودارضایی اجتماعی و احساسی» (social and emotional masturbation)! دلیلم هم اینه که همونطور که خود ارضایی جانشین رابطه جنسیه، برای بعضیها این شبکه مجازی جایگزین روابط و زندگی واقعی شده. حالا همونطور که خود ارضایی تا وقتی که امکان رابطه جنسی نباشه بیماری نیست، شبکه مجازی هم در نبود روابط واقعی می تونه احساس تعلق به جمع رو ایجاد کنه. مشکل وقتیه که کسی بتونه رابطه واقعی داشته باشه ولی مثل نوعی اعتیاد ترجیح بده خود ارضایی کنه حالا یا از ترس یا به خاطر اینکه تمام توانش رو برای رابطه غیر واقعی گذاشته. همونطور که تو خود ارضایی طرف می تونه تصور کنه داره با مونیکا بلوچی یا جرج کلونی عشق بازی می کنه و اونا هم بهترین لباسشون رو تو خوشتیپ ترین حالتشون پوشیدن و هر کاری که اون بخواد و هر وقت که بخواد براش می کنن، اینجا هم آدمایی که شام شبشون رو با دردسر تهیه می کنن، می تونن عکس خوش و خندونشون رو با گرونترین عینک دنیا بگذارن و نگران نباشن که کسی لهجه شون رو مسخره کنه یا اونی که باهاش شام میخورن دهنش بو بده. تو فیس بوک برای هم می نویسن دلم برات تنگ شده ولی به محض اینکه صفحه رو بستن، یادشون میره اسم کوچیک طرف چی بود. تولد نوه خاله دوست بچگیشون رو بهش تبریک می گن ولی از بس گرفتار چت کردن هستن وقت ندارن برای تولد همکلاسیشون از سر کوچه یه شاخه گل بخرن. زندگی راحت و آسوده ای هم هست و چه اشکالی داره اگه طرز فکر آدم این باشه که (به قول یکی از اساتید مرحوممون که بیوشیمی درس می داد): «تا دست خودم هست چرا باید منت هیچ ج....ای رو بکشم؟»
تکلیف شب اول:
5 بار از روی این بیت حافظ رو نویسی کنید. بعد بیت را بلند بخوانید و در استاتوس فیس بوکتان بگذارید.
گفت: مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟ مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو
تکلیف شب دوم:
این نوشته را بخوانید. خیلی جالبه که تو این سایت همین ایده ولی با کاربرد جنیسش توضیح داده میشه. مثلاً می گه برید با یکی دوست بشین ولی به جای اینکه دعوتش کنین خونه، پروفایلش رو تو فیس بوک پیدا کنید وبا عکسش خودارضایی کنید (خیلی دلم می خواست اینجا یه کلمه دیگه بگم ولی حیف که زن و بچه رد میشه!) تکلیف شب سوم:
برای من کامنت بگذارید (ترجیحاً با اسم خودتان ولی اگر روتان نشد ناشناس) و نظرتان را بگویید. لطفاً اگر فحش می دهید قسمتهای بدش را مثل من سانسور کنید.
*****
آخرین خبر: اِاِاِاِ....به جون آسپیران غیاث آیادی این تعریف از خودارضایی اجتماعی رو بعد از اینکه نوشتنم تموم شد دیدم. تعریف دومش رو بخونین که ببینین من الکی نگفتم...