تو
يه عكس روبرومه. مال 8-9 سال پيش. خيلي از بچه ها هستن. كسايي كه دوستشون دارم. كسايي كه كلي با هم خاطره داريم. همه يه شكل ديگه بوديم. قيافه ها عوض شده اند. در مورد اكثرشون نميشه حتي اسم جايي رو كه الان هستند به خاطر آورد. اونجا توي رديف اول تو نشسته اي. درست وسط عكس. يه پات رو روي اون يكي انداختي. از اين موضوع زياد مطمئن نيستم. چون يه صندلي اونجاست. ولي از لبخندي كه تمام صورتت رو پر كرده مطمئنم. گردنت رو يه كم كج گرفتي و رو به دوربين داري لبخند ميزني. از اون لبخنداست. هنوز بعد از 9 سال گرمم مي كنه. هنوز بعد از 9 سال شيرينيش رو حس مي كنم . اين عكس رو هيچ كس جز من نداره. چون من وقت نكردم براي بقيه چاپش كنم. اصلاً شايد خودت هم اين عكس رو نديده باشي. ولي الان عكس روبرومه. مال 8-9 سال پيش. از لبخندي كه تمام صورتت رو پر كرده مطمئنم. گردنت رو يه كم كج گرفتي و رو به دوربين داري لبخند ميزني. از اون لبخنداست...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما: