عجب رفقاي مشتي! مثلاً اگه من بميرم هم كسي نمي پرسه چرا پيدات نيست، نه؟ راستش كامپيوترم خراب بود (اگه براتون مهمه!). از طرفي تو اين چند ماه هم هيچ كس نپرسيد پس لوگوي گپ و استكان چاي و فرش و ... چي شدند. اونها هم (باز اگه براتون مهمه!) روي سايتي بودن كه درش تخته شد و تا فرشيد جان فايلها رو به من برسونه و من جاي ديگه بگذارمشون... رفيق خوب همينه ديگه. به قول همينگوي "يكي از رفقاي قديمم بود. يك بار مي خواستم براش توتون پيپ بيارم." (فرشاد يادته زير اين جمله خط كشيدي و نوشتي تعريف رفيق قديمي!؟) از اين جمله ها تو "وداع با اسلحه" زياد هست. مثلاً يه جايي شخصيت اول داستان ميگه شما انگليسي حرف مي زنيد و طرف تصحيحش مي كنه "امريكايي"...
*****
زندگي از فرصتها تشكيل شده. فرصتي كه پيش رو دارين مثل زن زيباي مي مونه كه از دور ديدين و ميخواين باهاش آشنا بشين. حالا يا اين اتفاق ميفته كه از فرصتتون درست استفاده كردين، يا نه كه يعني هدرش دادين. مهم اينه كه گاهي فرصتهايي كه از دست ميدين از كاهلي و بي توجهي به اطراف نجاتتون ميده. درسي كه آدم از اين موقعيتها مي گيره گاهي به اندازه ده تا فرصت به دست اومده ميارزه. ولي اگه اين فرصت از دست رفته باعث بشه كه كسي حرص بزنه و از عالم و آدم طلبكار بشه، مثل اين راننده هايي مي مونه كه براي هر كسي تو خيابون چراغ مي زنن و مزاحم ديگران ميشن.
*****
نمي دانم شما هم اين احساس را داريد كه فيلمهايي كه بر اساس زندگي آدمهاي معروف ساخته مي شوند، معمولاً شاهكار نيستند. اغلب فيلمساز آنقدر در سايه نبوغ و بزرگي داستان اصلي قرار مي گيرد كه فقط حداكثر مي تواند روايتگر وفاداري باشد. هنرپيشه هاي اين فيلمها هم اغلب مشهور نيستند. اين وسط "آمادئوس" يك استثناست. روايتگر نبوغ موتسارت در اين فيلم خود يك قيلمساز فوق العاده (ميلوش فورمن) است و بازيها هم همه خوبند. و البته نبايد متن فوق العاده پيتر شفر را فراموش كرد و اين ايده كه بهترين تحسين كننده موتسارت دشمنش است.
آيا در عمرتان مكاشفه اي در نبوغ زيباتر از صحنه اي كه موتسارت confutatis را به ساليري ديكته مي كند ديده ايد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما: