خيزيد و خز آريد...
البته قبول دارم كه براي بزرگداشت زيباترين فصل سال كمي دير شده، ولي اونهايي كه مراتب ارادت من رو به كلود مونه مي دونن (فرشاد!) لااقل اين رو به عنوان بهونه اي براي گذاشتن يه تابلوش بالاي گپ قبول كنن.
يادش به خير. سالها پيش با فرشاد رفتيم به يه حراج پوسترهاي نقاشهاي معروف. اون موقع از اين چيزها تو تهران كم بود و قيمت هر پوستر هم 1000 تومن بود كه براي ما رقمي بود. من يه پوستر مونه با همين رنگهاي زرد و آبي برداشتم كه هنوز هم دارم. فرشاد كلي به خاطر بد سليقگي و پول هدر دادن به من سركوفت زد و خودش يه كار از گوگن خريد كه هر چي بنفش و قرمزه توش به كار رفته بود. به نظرم رنگهاي گرم رو گرونتر از رنگهاي سرد مي دونست!
به هر حال اين نقاشي خيلي بهتر از ريحون بنفشيه كه اون آقا سال پيش به جاي برگ پاييز گذاشته بود اون بالا! حالا هم كه نشسته توي خونه و داره ليست "هنر" پيشه هاي X-men رو براي من پاكنويس مي كنه! بخصوص كار اون خانم فلس داره كه به شكل همه در مي اومد خيلي "هنر" مندانه بود!
مسابقه داستان كوتاه
واقعاً هنوز نمي دونم اين چيزهايي كه من نوشتم ارزش ارسال داره و اگه آره كدوم داستان رو براشون بفرستم. نظر شما چيه؟ اگه رسيدين هم يه سري به سايتش بزنين كه اگه راي گيري در كار بود مثل دفعه پيش با حضور يكپارچه تون... دلار علي هم فراموش نميشه!
پاريسكوپ
از يه چيز پاريس خيلي خوشم اومد (مثل بقيه چيزها!). هر كسي دقيقاً طوري لباس مي پوشيد كه دلش مي خواست. تنوع سبك لباس پوشيدن و رنگ و شكل بي نظير بود و هيچ راهي نبود كه از روي لباس آدمها موقعيت و طبقه اجتماعي و شغلشون رو (حتي در مورد مشاغل نه چندان آبرومند!) حدس بزنيد. باور مي كنين كه تو يه كنگره رسمي بين المللي يه دكتر با شلوارك بياد؟! اول يكي از سمپوزيومها، رئيس جلسه رفت پشت تريبون و گفت كه اين اختيار رو داره كه به سخنرانها، بخصوص كاناداييها كه از جاي سرد ميان، اجازه بده اگه گرمشونه كتشون رو در بيارن. خودش و دوتا از سه سخنران كانادايي بودن!!
سيگارهاي فرعون
واقعاً شرمنده. دوباره قضيه دوري از وبلاگ و نوشتن در صورت گير اومدن اينترنت مفت و ... مطرحه. منتها اين بار كي برد عربيه نه فرانسوي و چيني! راستي كسي مي دونه از اهرام هم ميشه مثل ايفل بالا رفت يا نه؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما: