۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

امشاسپندان جهان متحد شوید!

بنده خیلی به سنن و عقاید ایرانی احترام میگذارم و خیلی هم با آنها حال می کنم. هر جای دنیا هم که رفته ام از آداب کشورم و خوبی هایش نمونه ای برده ام. ولی سرنا را از سر گشادش نمی شود زد. اگر یلدا عزیز است و چهارشنبه سوری را سالهاست مردم علی رغم مشکلات جشن میگیرند، به خاطر اینست که این مناسبتها جای خودشان را (به هر دلیل و شکلی) در فرهنگ مردم باز کرده اند. همانطور که نمیشود یک روز ناگهان تصمیم بگیریم عید نوروز را سه روز جابه جا کنیم، نمی شود چشممان را باز کنیم و ناگهان بگوییم اصلاً به جای ولنتاین سپندارمذگان! حالا این جانشین برحق ولنتاین، مراسمش چیست، کدام مغازه کادوهایش را می فروشد، چند نفر از وجودش خبر دارند، اصلاً کدام روز است (این آخری خیلی بامزه است که جشنی که اسمش اسفند است را انداخته اند بهمن که لابد تا ملت از تب و تاب ولنتاین و عشق و عاشقی نیفتاده اند جشن بگیرند!) کل فرهنگسازی (!) اش هم می شود یک سری فعالیت مجازی با عکسهای کلیشه ای از پاسارگاد و تخت جمشید و دختر تپلی ابرو پیوسته که یکی از سربازهای هخامنشی (که اخیراً از روی نقش برجسته های تخت جمشید مرخصی آمده) بغلش کرده! فرهنگ (چه خوشمان بیاید و چه نه) از کسی دستور نمی گیرد: نه از فلان وزارتخانه و نه از فلان صفحه فیس بوکی!

۱۳۹۳ بهمن ۱۵, چهارشنبه

مثل آب روان، مثل فرهادی


1- دو روز و یک شب  یکی از بهترین فیلمهای اجتماعی است که دیده ام. فیلم بدون اینکه سطحی و شعاری شود، تلاشهای ساندرا (ماریون کوتیار) را روایت می کند که در عین ناامیدی سعی می کند شغلش را نگه دارد. او که با افسردگی دست و پنجه نرم می کند، در عین حال حاضر نیست از کرامت انسانی خودش و دیگران چشم بپوشد. برای دیگران هم موقعیت دشواری است: آنها باید برای اینکه با از دست دادن شغل ساندرا مخالفت کنند، از اضافه حقوق خودشان چشم بپوشند یا حتی با خطر اخراج روبرو شوند. سوال اخلاقی فیلم هم بسیار چند لایه است: چه میزان از نیاز فردی می تواند نه گفتن به ساندرا را توجیه کند و فرد به عنوان عضوی از یک جامعه رای دهنده (قرار است برای ماندن ساندرا رای گیری شود) چه میزان تعهد اجتماعی دارد؟ واکنشهای دفاعی افراد هم جالب است و از توسل به خشونت تا توجیه اینکه "من فقط یک رای دارم و اگر بقیه رای ندهند تاثیری ندارد" متغیر است. در انتها آنچه ساندرا به دست می آورد از شغلش مهمتر است: او عشق همسرش، امید به آینده و شوق انسانی جنگیدن برای یک هدف را به دست می آورد.

2- اگر نمی دانستم کارگردان فیلم چه کسی (چه کسانی در واقع!) است می توانستم قسم بخورم این فیلم را اصغر فرهادی ساخته است. فیلم همان روایت بی تکلف و شیرین "گذشته" را دارد و به اندازه "چهارشنبه سوری" چند لایه و عمیق و از نظر اخلاقی درگیر کننده است، در عین حال به اندازه "درباره الی" در روانکاوی شخصیتهایش موشکاف است.  
3- تا دیروز فکر می کردم اسکار امسال برای بازیگران زن گزینه دندانگیری ندارد. فلیسیتی جونز (تئوری همه چیز) پاسیو است، جولین مور را گرچه کلاً دوست دارم در "هنوز آلیس" نمی پسندم، روزاموند پایک بسیار نقش خوبی بازی کرده ولی با این بی اعتنایی عجیب اسکار به فیلم دیوید فینچر (دختر فراری) امید زیادی به آن نمی رود، البته ریس ویترسپون (وحشی) را ندیدم. ولی ماریون کوتیار یک تنه، نود دقیقه ساندرای افسرده، بی پناه و مغرور را زندگی میکند. ماریون کوتیار که قبلاً برای باز آفرینی زندگی ادیت پیاف اسکار را برده است، اینبار گزینه اول من برای اسکار دومش است.